وبلاگ علمی , عمومی شهروز صبوری

وبلاگ علمی , عمومی شهروز صبوری
شهروز صبوری از استان آذربایجان شرقی و شهر شبستر هستم . لیسانس مدیریت بازرگانی و فوق لیسانس مدیریت اجرایی و هم اکنون دانشجوی دکترای مدیریت کارآفرینی هستم. مدیر گروه مدیریت دانشگاه آزاد واحد خامنه و مدرس سایر دانشگاه های آزاد و پیام نور شهرستان شبستر بوده و دروس رشته های مدیریت و حسابداری را تدریس میکنم.همچنین مشاوره های مدیریتی , اقتصادی و تحصیلی را به علاقه مندان ارائه مینمایم.
مقالات ذیل را در کنفرانس های ملی و بین المللی ارائه کرده و در مجلات داخلی و بین المللی نیز به انتشار رسانده ام:
1- بازاریابی سبز در ایران ، پتانسیل ها و چالش ها (1389)
2- رابطه بین هوش هیجانی و مدیریت بحران (1392)
3- وقف ثروت بی پایان در تاریخ و فرهنگ شبستر (1392)
4- فرایند گذار به توسعه با رویکرد حماسه اقتصادی (1392)
5- آموزش کارآفرینی نیاز امروز فضای کسب و کار (1393)
6- کارآفرینی راهی به سوی بهبود فضای کسب و کار (1393)
7- ارتباط کارآفرینی و هویت اقتصادی (1393)
8- Entrepreneurship Training is the Requirement of Business Environment of Today (2014)

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آمریکا» ثبت شده است

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۱ ب.ظ

آبراهام لینکلن

آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود ،
پدر لینکلن کفاش سلطنتی بود و کفش های افراد مهم سیاسی را تعمیر و یا تمیز می کرد .
آبراهام پس از سالها تلاش و شکست ، در سال 1861 به عنوان رئیس جمهور امریکا برگزیده شد. اولین سخنرانی او در مجلس سنای بدین صورت گذشت ،
نمایندگان مجلس از اینکه لینکلن رئیس جمهور شده بود ناراضی بودند .
چرا که او از یک خانواده فقیر و فاقد سطح اجتماعی بالا بود .
زمانی که لینکلن برای سخنرانی پشت تریبون قرار گرفت قبل از آنکه لب باز کند و سخنی بگوید یکی از نمایندگان مخالف با عصبانیت و بی ادبی
تمام از سوی جایگاه خود فریاد زد ،
” آبراهام !
حالا که بطور شانسی رئیس جمهور شده ای فراموش نکن که می دانیم تو یک بچه کفاش بیشتر نیستی ! “
مسلماً هر فردی در جایگاه لینکلن قرار داشت با این نماینده گستاخ که او را اینگونه مورد خطاب قرار داده برخورد می کرد !
اما آبراهام لینکلن این چنین نکرد .
او لبخندی زد و سخنرانی خود را اینطور شروع کرد ،
” من از آقای نماینده بسیار بسیار ممنونم که در چنین روزی مرا به یاد پدرم انداخت .
چه روز خوبی و چه یاد آوری خوبی !
من زندگی و جایگاهم را مدیون زحمات پدرم هستم .
آقایان نماینده بنده در اینجا اعلام می کنم که بنده مانند پدرم ماهر نیستم .
با این حال از دستان هنرمند او چیزهایی آموخته ام .
پس اگر کسی از شما تمایل به تعمیر کفش خود داشت با کمال میل حاضر به تعمیر کفشش خواهم بود !
یکی از اقدامات مهم و تاثیر گذار لینکلن خاتمه بخشیدن به تاریخ برده داری در ایالات متحده امریکا بود .
هر چه هستی همون باش ، هر چه نیستی نگو کاش .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۴:۴۱
شهروز صبوری
دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ب.ظ

حکایت (پست)

سال ها قبل از همه گیر شدن پست الکترونیک، شرکت های پستی امریکا رقابت بسیار شدیدی در به دست آوردن اکثریت مشتری را میان خود داشتند. در بین این شرکت ها، پست فدرال اکسپرس یا FedEx مدعی بود نامه های همه را در مدت حداکثر 24 ساعت به دست صاحبانشان می رساند.

یک عصر زمستانی در منطقه کلورادو – که آب و هوایی شبیه مناطق شمالی استان آذربایجان شرقی /غربی خودمان دارد و به هوای برفی مشهور است- راه بین شهر دِنور ومنطقه ی کوهستانی کولورادو به علت کولاک بسیار شدید بند آمد.

ارتباط شرکت با شهر دِنور قطع شده بود و مشخص نبود نامه ها را چه زمانی می توان تحویل داد.
برای یکی از کـارمـنـدان شرکت این اتقاق توجیه ناپذیر بود...
او باور داشت که فدرال اکسپرس باید در کمتر از 24 ساعت بسته ها را به صاحبانش تحویل بدهد. او بدون این که به عواقب حرفه ای کارش فکر کند، هِلی کوپتری (بالگرد!) را با هزینه شخصی کرایه کرد و راهی منطقه شد تا بسته ها به موقع تحویل مخاطبان بشوند.

این کارمند جسور شرکت، در داخل هِلیکوپتر با تلفن با اداره هواشناسی و ارتش تماس گرفت و محل دقیق نشستن هلی کوپتر را شناسایی کرد و نامه ها را به موقع تحویل داد بدون این که حتی مسئولین و سرپرستان شرکت پست فدرال اکسپرس متوجه این موضوع بشوند!

بعد از این ماجرا روزنامه ها خبر را به همه جا مخابره کردند.
شرکت تصمیم گرفت هزینه بیست و چند هزار دلاری کرایه هلیکوپتر را با کمال میل بپردازد؛اما... امروز کسی نام آن مرد وظیفه شناس را نمی داند.
ولی، این ماجرا میلیون ها دلار شهرت و اعتبار نصیب برند فدرال اکسپرس کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۳
شهروز صبوری