وبلاگ علمی , عمومی شهروز صبوری

وبلاگ علمی , عمومی شهروز صبوری
شهروز صبوری از استان آذربایجان شرقی و شهر شبستر هستم . لیسانس مدیریت بازرگانی و فوق لیسانس مدیریت اجرایی و هم اکنون دانشجوی دکترای مدیریت کارآفرینی هستم. مدیر گروه مدیریت دانشگاه آزاد واحد خامنه و مدرس سایر دانشگاه های آزاد و پیام نور شهرستان شبستر بوده و دروس رشته های مدیریت و حسابداری را تدریس میکنم.همچنین مشاوره های مدیریتی , اقتصادی و تحصیلی را به علاقه مندان ارائه مینمایم.
مقالات ذیل را در کنفرانس های ملی و بین المللی ارائه کرده و در مجلات داخلی و بین المللی نیز به انتشار رسانده ام:
1- بازاریابی سبز در ایران ، پتانسیل ها و چالش ها (1389)
2- رابطه بین هوش هیجانی و مدیریت بحران (1392)
3- وقف ثروت بی پایان در تاریخ و فرهنگ شبستر (1392)
4- فرایند گذار به توسعه با رویکرد حماسه اقتصادی (1392)
5- آموزش کارآفرینی نیاز امروز فضای کسب و کار (1393)
6- کارآفرینی راهی به سوی بهبود فضای کسب و کار (1393)
7- ارتباط کارآفرینی و هویت اقتصادی (1393)
8- Entrepreneurship Training is the Requirement of Business Environment of Today (2014)

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بورس» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۷ ق.ظ

طنز (دکترا)

می گویم : آخه هیچ فایده ای نداره!

می گوید : چرا خیلی هم فایده داره!

می گویم : مثلا میشه یه دونه از اون خیلی  روبگی؟

 می گوید : بورس! تو اداره تون بورس میشی.

دختر ۵ ساله ام موهایم را محکم می کشد. یعنی حواست به کارت باشد.

می گویم : بورس خوبه خانم. خیلی هم خوبه . ولی مال از ما بهترونه !

– خوب می تونی هیات علمی بشی.

قبل از اینکه بتوانم چیزی بگویم دوباره سرم تیرمی کشد. باز این بچه موهایم را کشید.

– هیات علمی ؟ من؟ با این سن وسال؟ من تا بخوام مدرک بگیرم ۳۵ رو پر کردم.

قبل از اینکه موهایم دوباره کشیده شود، پاهایش را که دور گردنم حلقه کرده محکم می گیرم و شروع به دورزدن توی خانه می کنم. این بار آرام ترمی کشد. منظورش این است که به جای یورتمه چهارنعل بروم.

– من نمیدونم تو باید دکتربشی؟ مگه تو چی ازآقا رضا کم داری؟

– ]چیزی کم ندارم ولی شرایطمون کلی فرق داره.  راستش رو بخوای واسه دکتری خوندن کلی مزیت داره که من بهت نگفتم.

با خوشحالی می گوید : راست میگی ؟ مثلا چی ؟

انگار حواسم نبوده وسرعتم کم شده است چون دوباره سرم  تیر میکشد.

– خوب یکی ش اینه که باید زودتر بیام خونه و دیگه نمی تونم اضافه کاری کنم. در نتیجه حقوقم تقریبا نصف می شه ، دیگه شبها هم  وقت ندارم از بچه مراقبت کنم شما بری به مادرت سر بزنی. بیرون رفتن آخر هفته هم……

این یکی گویا یک تهدید جدی محسوب می شود . چون نمی گذارد کلامم منعقد شود.

– خوبه خوبه ، مسخره بازی بسه ، دیگه اول مهر شده، زودتر شروع کن، کنکور نزدیکه ها…

– آخه بابا جون از بنز شیطون بیا پایین . من دکتر بشم  که چی بشه؟

دخترم هم که دارد از من سواری می گیرد طرف مادرش را می گیرد :

-بابا! بابا! تو رو خدا دکتر شو! من خیلی دوست دارم شما دکتر بشی!

– بفرما حداقل به خاطر این بچه دکتر شو، فردا جلو هم کلاسی هاش کلاس بذاره بابام دکتره!

– چرا بابایی؟ چرا دوست داری من دکتر بشم؟

– آخه اگه دکتر بشی آمپولم رو خودت می زنی ، دیگه دردم نمی گیره!!

نقل از سایت پی اچ دی تست : 

http://phdtest.ir/1392/07/%D8%AF%D9%84%DB%8C%D9%84-%D9%85%D8%AD%DA%A9%D9%85-%D8%B7%D9%86%D8%B2-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1%DB%8C-1
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۷
شهروز صبوری