فرهنگ انتقال علم
با چند سوال مطلب را شروع میکنیم چرا سی و سه پل یا پل خواجو فقط در یک دوره خاص و یک مکان خاص ساخته شدند؟ چرا منار جنبان دیگری ساخته نشده است؟ چرا حمامی که فقط با یک شمع گرم میشد تنها یکبار ساخته شد؟ چرا وقتی کارمندی بازنشسته میشود تا چند سال باید هر روز تلفن های همکاران پاسخ داده و ایرادات و مشکلات کار را رفع کند؟ چرا نقشه هیچ یک از بناهای عظیم تاریخی این کشور موجود نیست؟ و … و چرا های بسیاری که ما هر روز از خود میپرسیم و شاید پاسخش را در ضرب المثل (فوت کوزه گری) بیابیم جاییکه همه به هم توصیه میکنیم انسان نباید اسرار و رموز کارش را به بقیه یاد دهد و نتیجه اش این میشود که میبینید و شیخ بهایی که اسرار و رموز حمامش یا منارجنبانش را به کسی یاد نداد و جایی ثبت نکرد با خود به گورستان برد تا ما امروز فقط منارجنبانی داشته باشیم بدون اینکه بدانیم چطور کار میکند و چطور میشود مانند آن ساخت و حمامی که تنها اسمی ازش مانده است. درست است که ما از دیرباز دستی در علم دنیا داشته و کشوری بسیار پیشرفته تر و مدرن تر از دنیای مدرن امروز داشتیم ولی به خاطر این معضل که از دیرباز گریبان گیرمان بود نتوانستیم علم را به آیندگان انتقال دهیم . ابوعلی سینا بزرگترین طبیب ایران و شاید دنیای آن روز چند شاگرد تربیت کرده که توانسته اند راه او را ادامه دهند؟ چرا نامی از جانشینان او نیست؟
امروزه نیز این معضل همچنان پابرجاست و وقتی که کارمندی اداره را ترک میکند بسیاری از کارهای او تا مدتها بر زمین می ماند و هر گاه نیاز به کاری باشد که قبلا او انجام میداد باید او را پیدا کرده و راه و روش کارش را پرسید چون معمولا در ادارات هیچ کارمندی راه و روش کار خود را به دیگری یاد نمیدهد و کارمندان جوان نیز بدون طی دوره های آموزشی در کنار افراد ماهر وارد کار شده و اطلاعی از روش کار پیدا نمیکنند. فرهنگ ما نیز متاسفانه از اشاعه علم و آموزش حمایت نمیکند و از دیرباز با مثل فوت کوزه گری همه را از یاددادن اسرار و رموز خود به دیگران برحذر داشته و با این توجیه که شاید این فرد فردا رقیب خودت شود پس همه چیز را بهش یاد نده بر یاد ندادن کامل مهارت ها به شاگران تاکید میکنند در حالیکه شاید تنها تعداد معدودی از شاگردان یک فرد به رقبای او تبدیل شوند و شاید حتی عمر او کفاف این را ندهد که هیچیک از شاگردانش رقیب او شوند.
و اما راه حل چیست؟ در آموزه های نوین مدیریت منابع انسانی بر این نکته تاکید شده است که هیچ فردی به تنهایی مسئول یک شغل نباشد و به میزان مهارتی که افراد در مشاغل گوناگون به دست می آورند افراد ناشی را در کنار آنها وارد کار کرد تا به مرور فوت و فن های کار فوق را آموزش ببینند و برای دوران بعد از بازنشستگی فرد ماهر اماده باشند برای مثال فردی که دارای ۲۵ سال سابقه میباشد و تا ۵ سال بعد بازنشسته خواهد شد باید دستیاری در کنار خود داشته باشد که در این ۵ سال کار را یاد گرفته و آماده جانشینی آن پست باشد نه اینکه فرد در ۳۰ سالگی بازنشست شود و تازه بعد از رفتن او دنبال این باشیم که چه کسی توانایی انجام دادن کارهای او را دارد.
ثبت وقایع , نوشتن خاطرات , زندگینامه ها , سفرنامه ها و … همگی در انتقال علم و تجربه ما کمک میکند و چراغ راه آینده میشود به طوریکه افراد جدید به جای اینکه خود تمامی مسائل را تجربه نمایند میتوانند با مطالعه نوشته ها و تجربیات ما در هر زمینه ای ماهر شوند متاسفانه فرهنگ ثبت وقایع نیز در کشور ما چندان مناسب نیست و باید بر روی آن تاکید شده و از تمامی مدیران و مسئولان و افراد ماهر خواست تا تجربیات خود را مکتوب نمایند تا حتی بعد از مرگ آنها نیز مورد استفاده قرار گیرد.
فرهنگ فوت کوزه گری نفی شده و به جای آن عبارت (زکات علم نشر آن است) تقویت شود تا افراد بدانند که وقتی خدا نعمت یادگیری و فهم مسئله ای را به آنها داده باید آنها نیز آن را به دیگری بیاموزند تا این زنجیر پاره نشده و به راه خود ادامه دهد نه اینکه وقتی ما چیزی یاد گرفتیم محکم در قلب و مغز خود نگه داریم تا مبادا دیگران با یادگیری آن از ما بهتر شوند.
و در نهایت اینکه بدانیم یاد دادن چیزی از دانسته های ما کم نمیکند و تنها مزیت علم بر ثروت این است که هر میزان از علم خود خرج نمایید چیزی از آن کاسته نشده و از بین نمیرود و چه بسا با تبادل علم با دیگران بر آن افزوده شده علم افراد و به تبع آن کشور رو به جلو حرکت میکند پس وقتی در مقام استاد , معلم , مربی , رییس و هر آموزش دهنده دیگری قرار گرفتیم به این فکر کنیم که انتقال کامل دانش ما به دیگری باعث استفاده از آن و مایه پیشرفت میشود نه ذخیره آن به تنهایی و در مغز خود ما.