دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۹ ب.ظ
حکایت (دکمه های استاد)
استادی میگفت:صبحها که دکمه های لباسم را می بندم به این فکر میکنم که چه کسی آنها را باز خواهد کرد؟خودم یا مرده شور؟
دنیا همین قدر غیر قابل پیش بینی است
به آنهائى که دوستشان دارید بی بهانه بگوئید :"دوستت دارم."
۹۴/۰۷/۲۷