وبلاگ علمی , عمومی شهروز صبوری

وبلاگ علمی , عمومی شهروز صبوری
شهروز صبوری از استان آذربایجان شرقی و شهر شبستر هستم . لیسانس مدیریت بازرگانی و فوق لیسانس مدیریت اجرایی و هم اکنون دانشجوی دکترای مدیریت کارآفرینی هستم. مدیر گروه مدیریت دانشگاه آزاد واحد خامنه و مدرس سایر دانشگاه های آزاد و پیام نور شهرستان شبستر بوده و دروس رشته های مدیریت و حسابداری را تدریس میکنم.همچنین مشاوره های مدیریتی , اقتصادی و تحصیلی را به علاقه مندان ارائه مینمایم.
مقالات ذیل را در کنفرانس های ملی و بین المللی ارائه کرده و در مجلات داخلی و بین المللی نیز به انتشار رسانده ام:
1- بازاریابی سبز در ایران ، پتانسیل ها و چالش ها (1389)
2- رابطه بین هوش هیجانی و مدیریت بحران (1392)
3- وقف ثروت بی پایان در تاریخ و فرهنگ شبستر (1392)
4- فرایند گذار به توسعه با رویکرد حماسه اقتصادی (1392)
5- آموزش کارآفرینی نیاز امروز فضای کسب و کار (1393)
6- کارآفرینی راهی به سوی بهبود فضای کسب و کار (1393)
7- ارتباط کارآفرینی و هویت اقتصادی (1393)
8- Entrepreneurship Training is the Requirement of Business Environment of Today (2014)

۸۶ مطلب با موضوع «تصاویر و حکایات و ...» ثبت شده است

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۳ ب.ظ

حکایت (شانس و بدشانسی)

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺍﺳﺐ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ . ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﻪ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ !
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ؟
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺍﺳﺐ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮔﻠﻪ ﺍﺳﺐ ﺑﺮﮔﺸﺖ . ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﻪ ﺧﻮﺵ
ﺷﺎﻧﺴﯽ !
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﮔﻔﺖ : ﺍﺯﮐﺠﺎﻣﻌﻠﻮﻡ؟
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭘﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺍﺯ
ﭘﺸﺖ ﺍﺳﺐ ﺑﺰﻣﯿﻦ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﭘﺎﯾﺶ ﺷﮑﺴﺖ . ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ :ﭼﻪ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ !
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ؟
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﮊﺍﻧﺪﺍﺭﻣﻬﺎﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺑﻐﯿﺮ
ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺶ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻋﺠﺐ ﺧﻮﺵ ﺷﺎﻧﺴﯽ !
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﮐﺠﺎﻣﻌﻠﻮﻡ؟؟؟؟
ﺣﺎﻻ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﻫﻢ ﭘﺮﺍﺯﺍﯾﻦ ” ﺍﺯﮐﺠﺎﻣﻌﻠﻮﻡ ” ﺍﺳﺖ .ﭘﺲ ﺑﺎﺯﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺣﺎﻝ ﺷﺎﮐﺮ
ﻭ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ ﺑﻮﺩ .ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻭ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﻣﺎﻣﯿﮑﺸﯿﻢ،ﺩﺭﯾﭽﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﻭ ﺣﺲ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎﯾﺪ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ …
ﺑﺎﺯﻡ ﺍﺯﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ؟
ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﺎ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺵ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﻭ ﻣﻮﺟﺐ ﺩﻟﮕﺮﻣﯽ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﻪ، ﺩﻟﺶ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﻢ ﺳﻨﮕﯿﻨﯿﻪ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ
ﺑﺎﺯﮔﻮ ﮐﻨﻪ .
ﭘﺲ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺎﻧﻪ ﺣﺮﺍﺝ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﯿﻢ


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۲۱:۳۳
شهروز صبوری
جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۱ ب.ظ

آبراهام لینکلن

آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود ،
پدر لینکلن کفاش سلطنتی بود و کفش های افراد مهم سیاسی را تعمیر و یا تمیز می کرد .
آبراهام پس از سالها تلاش و شکست ، در سال 1861 به عنوان رئیس جمهور امریکا برگزیده شد. اولین سخنرانی او در مجلس سنای بدین صورت گذشت ،
نمایندگان مجلس از اینکه لینکلن رئیس جمهور شده بود ناراضی بودند .
چرا که او از یک خانواده فقیر و فاقد سطح اجتماعی بالا بود .
زمانی که لینکلن برای سخنرانی پشت تریبون قرار گرفت قبل از آنکه لب باز کند و سخنی بگوید یکی از نمایندگان مخالف با عصبانیت و بی ادبی
تمام از سوی جایگاه خود فریاد زد ،
” آبراهام !
حالا که بطور شانسی رئیس جمهور شده ای فراموش نکن که می دانیم تو یک بچه کفاش بیشتر نیستی ! “
مسلماً هر فردی در جایگاه لینکلن قرار داشت با این نماینده گستاخ که او را اینگونه مورد خطاب قرار داده برخورد می کرد !
اما آبراهام لینکلن این چنین نکرد .
او لبخندی زد و سخنرانی خود را اینطور شروع کرد ،
” من از آقای نماینده بسیار بسیار ممنونم که در چنین روزی مرا به یاد پدرم انداخت .
چه روز خوبی و چه یاد آوری خوبی !
من زندگی و جایگاهم را مدیون زحمات پدرم هستم .
آقایان نماینده بنده در اینجا اعلام می کنم که بنده مانند پدرم ماهر نیستم .
با این حال از دستان هنرمند او چیزهایی آموخته ام .
پس اگر کسی از شما تمایل به تعمیر کفش خود داشت با کمال میل حاضر به تعمیر کفشش خواهم بود !
یکی از اقدامات مهم و تاثیر گذار لینکلن خاتمه بخشیدن به تاریخ برده داری در ایالات متحده امریکا بود .
هر چه هستی همون باش ، هر چه نیستی نگو کاش .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۴:۴۱
شهروز صبوری
پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۲ ب.ظ

حکایت (نقاط ضعف و قوت)

در زمان جنگ دوم جهانی در روسیه ایده‌ای به ذهن فرماندهان روسی برای نابود کردن تانک‌های آلمانی رسیده بود به این شکل که به بدن سگهای آموزش دیده مواد منفجره می‌بستند که زیر تانک‌های آلمانی بروند و در زمان قرار گرفتن سگ زیر تانک چاشنی عمل کرده و تانک منفجر شود. در ظاهر امر ایده خیلی خوب و عالی به نظر می‌رسید اما در میدان واقعی جنگ، سگ‌ها به جای تانک‌های آلمانی به زیر تانک‌های روسی رفتند و آنها را منفجر کردند!
فکر می کنید چرا؟ به این دلیل که تانک های آلمانی بنزینی شده بودند ولی تانکهای روسی گازوئیلی بودند و سگها هم با تانک های روسی گازوئیلی آموزش دیده بودند. نقطه قوت سگ‌ها حس شامه آنها بود به همین دلیل آنها طبق آموزشی که دیده بودند تانکهای گازوئیلی روسی را هدف قرار می‌دادند.

در تبیین حکایت فوق باید گفت همیشه نقاط قوت و ضعف خود را به طور دقیق و درست تحلیل نمایید شاید مسائلی را که نقطه قوت خود میدانید برعکس نقطه ضعف شما باشند و همینطور نقاط ضعفی که در موقعیتی به بهترین و قویترین خصوصیت شما بدل گردند.

نقل از راهکار مدیریت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۲۳:۰۲
شهروز صبوری
پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۵۷ ب.ظ

حکایت (پادشاه و وزرا)

در یکی از روزها، پادشاه سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند، از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برود و اینکه این کیسه ها را برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند همچنین از آنها خواست که در این کار از هیچ کس کمکی نگیرند و آن را به شخص دیگری واگذار نکنند، وزراء از دستور شاه تعجب کرده و هر کدام کیسه ای برداشته و به سوی باغ به راه افتادند وزیر اول که به دنبال راضی کردن شاه بود بهترین میوه ها و با کیفیت ترین محصولات را جمع آوری کرده و پیوسته بهترین را انتخاب می کرد تا اینکه کیسه اش پر شد.

اما وزیر دوم با خود فکر می کرد که شاه این میوه ها را برای خود نمی خواهد و احتیاجی به آنها ندارد و درون کیسه را نیز نگاه نمی کند، پس با تنبلی و اهمال شروع به جمع کردن نمود و خوب و بد را از هم جدا نمی کرد تا اینکه کیسه را با میوه ها پر نمود.
و وزیر سوم که اعتقاد داشت شاه به محتویات این کیسه اصلا اهمیتی نمی دهد کیسه را با علف و برگ درخت و خاشاک پر نمود.
روز بعد پادشاه دستور داد که وزیران را به همراه کیسه هایی که پر کرده اند بیاورند
وقتی وزیران نزد شاه آمدند ، به سربازانش دستور داد ، سه وزیر را گرفته و هرکدام را جدا گانه با کیسه اش به مدت سه ماه زندانی کنند
در زندانی دور که هیچ کس دستش به آنجا نرسد و هیچ آب و غذایی هم به آنها نرسانند
وزیر اول، پیوسته از میوه های خوبی که جمع آوری کرده بود می خورد تا اینکه سه ماه به پایان رسید
اما وزیر دوم ، این سه ماه را با سختی و گرسنگی و مقدار میوه های تازه ای که جمع آوری کرده بود سپری کرد…
و وزیر سوم قبل از اینکه ماه اول به پایان برسد از گرسنگی مرد.

در تفسیر این حکایت باید عرض شود که ما باید هر کاری رو انجام میدیم به خاطر خودمان و درست انجام بدیم نه به خاطر دیگران چون همیشه نتایج کارمون به خودمون برمیگرده و چه خوب و چه بد اولین فردی که از کارمون تاثیر میگیره خودمون هستیم چه بسا اتفاقات تلخی که به خاطر سهل انگاریهای افراد رخ داده و در نهایت دودش به چشم خود فرد رفته برای مثال مکانیکی که در تعمیر ماشین فردی سهل انگاری میکند احتمال اینکه عضوی از خانواده خودش را در تصادف با آن ماشین معیوب از دست بدهد را بالا میبرد پس هیچگاه به خاطر پول به خاطر دستور مقام بالا به خاطر تعریف این و اون کاری رو انجام ندیم بلکه کاری رو انجام بدیم که رضایت ذاتی خودمون رو در پی داشته باشه.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۶:۵۷
شهروز صبوری
پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۶ ب.ظ

زندگینامه آکیو موریتا بنیانگذار سونی

آکیو موریتا در 26 ژانویه سال 1921 در «ناگویا» واقع در کشور ژاپن متولد شد. او که در رشته فیزیک تحصیل می‌کرد، با آغاز جنگ جهانی دوم به خدمت ارتش ژاپن درآمد و در ناوگان دریایی ارتش به کار مشغول شد.

در هفتم ماه مه سال 1946 «موریتا» به همراه یکی از همرزمانش در جنگ با نام «ماسارو ایبوکا» یک شرکت تعمیر رادیوهای دست دوم تحت عنوان «توکیو تسوشی کوگیو» بنا کردند. در آن زمان او 25 سال و ایبوکا 38 سال داشت و هر دو با سرمایه اولیه 190 هزار ین ژاپن شرکت را با 20 کارمند اداره می‌کردند.

در سال 1949 شرکت اولین نوارهای مغناطیسی خود را روانه بازار کرد و در سال 1950 توانست اولین ضبط صوت‌های ژاپنی را تولید نماید. در سال 1957 نیز اولین رادیوهای جیبی توسط این کمپانی تولید و به بازار عرضه گردید. یک‌سال بعد زمانی که شرکت کوچک سابق، حال به یک کمپانی نسبتا صاحب نام تبدیل شد، تصمیم به تغییر عنوان آن به «سونی» گرفته شد. در سال 1960 کمپانی سونی اولین تلویزیون‌های ترانزیستوری را ابداع و بعد به طور گسترده روانه بازار نمود. در سال 1965 نیز اولین دوربین فیلم‌برداری خانگی توسط این کمپانی ساخته و به بازار عرضه شد. پس از آن محصولات مهم سونی عبارت بودند از واکمن تلویزیون‌های ترینی‌ترون، مایکرو دیسکت‌های کامپیوتر و سرانجام از پلی‌استیشن که هر یک شهرت فراوانی را به سوی این امپراطوری عظیم روانه ساخت. با گسترده‌تر شدن فعالیت کمپانی در عرصه الکترونیک و افزایش حجم تقاضا از سراسر دنیا شعبات متعددی در سراسر این کره خاکی بنا شد. در کشور آمریکا این شعبه در سال 1970 کار خود را با ریاست شخص موریتا آغاز و اینگونه شد که سونی به عنوان اولین شرکت ژاپنی در بورس نیویورک حضور یافت. دو سال بعد یعنی در سال 1972 مجددا Sony اولین کمپانی بود که یک کارخانه آمریکایی دایر می‌کرد.

البته روند کاری موریتا و قلمرو تحت فرمانش همیشه با خط سیر صعودی همراه نبوده است. شکست سونی در رقابت با کمپانی ماتسوشیتا در عرضه و تولید نوارهای وی.اچ.اس و همچنین خرید ناموفق 4/3 میلیارد دلاری این شرکت که قصد داشت با در اختیار گرفتن کمپانی فیلم‌سازی کلمبیا پیکچرز «Columbia Pictures» حضور قطعی در هالیوود داشته باشد، از جمله روزگار تخلی به شمار می‌روند

که در دوره ای مشکلات عدیده ای برای پادشاهی سونی پدید آورده بودند. اما به هر حال سونی همواره حرف اول را در بازار الکترونیک می‌زده و می‌زند.

در رابطه زندگی شخصی موریتا نکات جالبی وجودارد. او در مدت زندگانی‌اش دوستان پرنفوذ بسیاری در سراسر دنیا علاوه بر کشور ژاپن داشت که نخست وزیر پیشین ژاپن و همچنین رئیس جمهور سابق ایالات متحده از جمله این افراد به شمار می‌روند.

در اواخر دهه 1990 ثروت او که بیش از 3/1 میلیارد دلار تخمین زده می شد سبب گشت تا مجله اقتصادی فوربس نام موریتا را در لیست ثروتمندترین‌های دنیا قرار دهد. همچنین او تنها غیر آمریکایی بود که مجله تایم به‌عنوان بزرگ‌ترین و موفق‌ترین مدیران و بازرگانان در لیست خود جای داد. او همچنین به سبب سیاست‌های اقتصادی و مهارت‌های مدیریتی که از خود به‌نمایش گذاشت، از سوی مجامع علمی مختلف ژاپن، انگلستان و ایالات متحده نشان یادبود و لیاقت دریافت کرد.

دیگر اینکه به سبب مشغله فراوان کاری در دوران جوانی موریتا، پس از سن 50 سالگی تازه به یادگیری ورزش‌های اسکی، تنیس و همچنین غواصی روی آورد که این امر در نوع خود بی نظیر است. اشتغال یک‌باره او به این ورزش‌ها موجب گردید تا در سال 1993 هنگامی که مشغول بازی تنیس بود، دچار حمله قلبی شود و مابقی عمر را بر روی صندلی چرخ دار سپری نماید. یک‌سال بعد یعنی در سال 1994 از سمت خود در کمپانی سونی استعفا داد و نوریو اوگا را جانشین خود ساخت.

سرانجام موریتا در سوم اکتبر 1999 در سن 78 سالگی بر اثر بیماری ذات الریه جان سپرد و تمامی اموال و دارایی خود را برای همسر و دو پسر و تنها دخترش به ارث گذاشت.

هم‌اکنون امپراطوری عظیم سونی با فروش سالانه بیش از 33 میلیارد دلار، در جایگاه قدرتمندترین بازار صوتی و تصویری قرار دارد.

 منبع: http://forum.p30world.com/archive/index.php/t-120722.html

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۳:۴۶
شهروز صبوری
پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۷ ق.ظ

حکایت (دیوار چین)

ﭼﯿﻨﯽ ﻫﺎﯼ ﻗﺪﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺷﺮ ﺣﻤﻠﻪ ﯼ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﭼﯿﻦ ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻝ ﺳﺎﺧﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ، ﺳﻪ
ﺑﺎﺭ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﺍﻥ ﻧﻔﻮﺫ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﭼﯿﻨﯽ ﻫﺎ ﺟﻨﮕﯿﺪﻧﺪ .
ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺎﻻ ﻧﺮﻓﺘﻨﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ
ﺩﺭﺑﺎﻧﻬﺎ ﺭﺷﻮﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ
ﭼﯿﻨﯽ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺖ ﺑﻨﺎﯼ ﺳﺪ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﺧﺖ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﻬﺎﯾﺶ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﺮﺩﻧﺪ
ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﺮﻕ ﺷﻨﺎﺳﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﻬﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺗﻤﺪﻥ ، ﺳﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﻬﺪﻡ ﮐﺮﺩ :
ﯾﮑﻢ ) ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ
ﺩﻭﻡ ) ﻧﻈﺎﻡ ﺁﻣﻮﺯﺷﯽ
ﺳﻮﻡ ) ﺍﻟﮕﻮﻫﺎ ﻭ ﺍﺳﻮﻩ ﻫﺎ
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯽ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﺮﺑﯽ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺰﻟﺰﻝ ﮐﻦ ﺗﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺮﺑﯽ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﺪ .
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﻣﯽ ﺍﺯ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﮑﺎﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﮐﻦ .
ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﻣﯽ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻋﻠﻤﺎ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﻫﺪﻑ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻩ ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﻟﮕﻮﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﻫﺪ .


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۷
شهروز صبوری
پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۳ ق.ظ

تصویر مدیریتی (آدمهای بزرگ و سازمانهای کوچک)

سلام

اینهم حکایت برخی کارکنان هست که با وجود شایستگی و لیاقت بالا در سازمان ها و پست های کوچک قرار میگیرن که به تدریج منجر به از بین رفتن انگیزه و روحیه و در نهایت منتهی به مرگ کاری کارمند میشود.توصیه هایی مبنی بر جابجایی افراد در مشاغل مختلف (نظریه های غنی سازی و توسعه شغل) اشاره به این موضوع دارند که گهگاه باید کارمند را به پست های بالاتر هدایت کرد و یا حداقل وظایف شغلی او را بیشتر کرد تا انگیزش او افزایش یابد.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۳
شهروز صبوری
سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۲ ق.ظ

حکمت روزگار

چرچیل و فلمینگ

اسمش فلمینگ بود . کشاورز اسکاتلندی فقیری بود. یک روز که برای تهیه معیشت خانواده بیرون رفت، صدای فریاد کمکی شنید که از باتلاق نزدیک خانه می آمد. وسایلشو انداخت و به سمت باتلاق دوید.اونجا ، پسر وحشتزده ای رو دید که تا کمر تو لجن سیاه فرو رفته بود و داد میزد و کمک می خواست. فلمینگ کشاورز ، پسربچه رو از مرگ تدریجی و وحشتناک نجات داد.

روز بعد، یک کالسکه تجملاتی در محوطه کوچک کشاورز ایستاد.نجیب زاده ای با لباسهای فاخر از کالسکه بیرون آمد و گفت پدر پسری هست که فلمینگ نجاتش داد.

نجیب زاده گفت: میخواهم ازتوتشکر کنم، شما زندگی پسرم را نجات دادید.

کشاورز اسکاتلندی گفت: برای کاری که انجام دادم چیزی نمی خوام و پیشنهادش رو رد کرد.

در همون لحظه، پسر کشاورز از در کلبه رعیتی بیرون اومد. نجیب زاده پرسید: این پسر شماست؟ کشاورز با غرور جواب داد بله.” من پیشنهادی دارم.اجازه بدین پسرتون رو با خودم ببرم و تحصیلات خوب یادش بدم.اگر پسربچه ،مثل پدرش باشه، درآینده مردی میشه که میتونین بهش افتخار کنین” و کشاورز قبول کرد.

بعدها، پسر فلمینگ کشاورز، از مدرسه پزشکی سنت ماری لندن فارغ التحصیل شد و در سراسر جهان به الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین معروف شد.

سالها بعد ، پسر مرد نجیب زاده دچار بیماری ذات الریه شد. چه چیزی نجاتش داد؟ پنی سیلین. میدانید اسم پسر نجیب زاده چه بود؟
وینستون چرچیل

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۲
شهروز صبوری
دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۶ ب.ظ

حکایت (اورست)

سر ادموند هیلاری (Sir Edmund Hillary) نخستین کسی بود که در 29 ماه می سال 1953 از کوه اورست به عنوان مرتفع ترین کوه دنیا بالا رفت.

با این حال مادامی که انسان اقدام به خواندن کتاب او تحت عنوان «مخاطره بزرگ» نکرده باشد، متوجه نمی شود که هیلاری برای تسخیر قله اورست ناگزیر از رشد کافی برای اجرای این امر خطیر برخوردار بوده است…

جریان از این قرار است که هیلاری در سال 1952 کوشید که از کوه بالا رود، ولی نتوانست.

یک هفته پس از این شکست گروهی از کوهنوردان انگلیسی از او خواستند که برای اعضای گروه آنها سخنرانی کند.

هیلاری یا هلهله و کف زدن هایی پر سرو صدای حضار در پشت میکروفن قرار گرفت. سپس مشت گره کرده خود را به طرف نقشه کوه گرفت وبا صدای بلندی گفت:

«ای اورست، تو بار اول مرا شکست دادی، ولی این بار منم که تو را شکست خواهم داد چون تو رشد کامل خودت را کرده ای اما من هنوز در حال رشد کردن هستم»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۳:۵۶
شهروز صبوری
دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ب.ظ

تصویر مدیریتی (تورم مدیریتی)

سلام

اینم تصویری مدیریتی که نشانگر تورم در سطح ستادی ادارات و شرکت ها و سازمان هاست

به طوریکه در اغلب این نهادها ما شاهد هستیم که نیروی پشتیبانی بیشتر از نیروی کار

اصلی است برای مثال در شرکتی که تنها 10 نفر کارگر دارد و با یک یا دو نفر مدیر اداره

میشود شاهد 5-6 مدیر هستیم که تاثیر چندانی در تولید و اثربخشی سازمان فوق ندارند :



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۲:۳۰
شهروز صبوری