وبلاگ علمی , عمومی شهروز صبوری

وبلاگ علمی , عمومی شهروز صبوری
شهروز صبوری از استان آذربایجان شرقی و شهر شبستر هستم . لیسانس مدیریت بازرگانی و فوق لیسانس مدیریت اجرایی و هم اکنون دانشجوی دکترای مدیریت کارآفرینی هستم. مدیر گروه مدیریت دانشگاه آزاد واحد خامنه و مدرس سایر دانشگاه های آزاد و پیام نور شهرستان شبستر بوده و دروس رشته های مدیریت و حسابداری را تدریس میکنم.همچنین مشاوره های مدیریتی , اقتصادی و تحصیلی را به علاقه مندان ارائه مینمایم.
مقالات ذیل را در کنفرانس های ملی و بین المللی ارائه کرده و در مجلات داخلی و بین المللی نیز به انتشار رسانده ام:
1- بازاریابی سبز در ایران ، پتانسیل ها و چالش ها (1389)
2- رابطه بین هوش هیجانی و مدیریت بحران (1392)
3- وقف ثروت بی پایان در تاریخ و فرهنگ شبستر (1392)
4- فرایند گذار به توسعه با رویکرد حماسه اقتصادی (1392)
5- آموزش کارآفرینی نیاز امروز فضای کسب و کار (1393)
6- کارآفرینی راهی به سوی بهبود فضای کسب و کار (1393)
7- ارتباط کارآفرینی و هویت اقتصادی (1393)
8- Entrepreneurship Training is the Requirement of Business Environment of Today (2014)

۸۶ مطلب با موضوع «تصاویر و حکایات و ...» ثبت شده است

شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۰۶ ب.ظ

قانون 60 - 40 - 18

ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺩﺭﻭﺩ ﺑﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ :
ﻗﺎﻧﻮﻥ ٦٠ /٤٠/ ١٨ ﺩﻛﺘﺮ ﺩﺍﻧﻴﺎﻝ ﺍﻣﻦ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:
ﺩﺭ ﻫﺠﺪﻩ ﺳﺎﻟﮕﻰ، ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺗﻔﻜﺮ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ
ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻫﺴﺘﻴﺪ. ﻭﻗﺘﻰ ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻟﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﻳﺪ،
ﺍﻫﻤﻴﺘﻰ ﻧﻤﻰ ﺩﻫﻴﺪ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ
ﻓﻜﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺷﺼﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﻳﺪ،
ﭘﻰ ﻣﻰ ﺑﺮﻳﺪ ﻛﻪ ﺍﺻﻼ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺷﻤﺎ ﻓﻜﺮ
ﻧﻤﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ !
ﭘﺲ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ
ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻟﺒﺎﺱ، ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﻫﺎ ﻭ
ﻫﺪﻓﻬﺎﻯ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﻓﻜﺮﻯ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﻫﺪﺭ ﺩﻫﻴﺪ، ﺻﺮﻑ
ﺗﻔﻜﺮ ﻭ ﺍﻧﺪﻳﺸﻴﺪﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﻰ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ
ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻫﺪﺍﻓﺘﺎﻥ ﻣﻰ ﺭﺳﺎﻧﺪ .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۶
شهروز صبوری
شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۶ ب.ظ

مرشد چلویی

در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران، دکان غذاخوریی بود که بالای پیشخوان دکانش نوشته بود؛ “نسیه و پول دستی داده میشود، به قدر قوه…”

و هر وقت کودکانی که برای بردن غذا برای صاحبکارشان می آمدند، را می دید …
لقمه ای چرب و لذیذ از بهترین گوشت و کباب و ته دیگ زعفرانی درست میکرد و خود با دستانش بر دهان آنها میگذاشت و می گفت مبادا صاحبکارش به او از این غذا ندهد و او چشمش به این غذا بماند و من شرمنده خدا بشم…

او بهترین کاسب قرن حاج میرزا عابد نهاوندی بود معروف به “مرشدچلویی” پیر مردی بلند قامت با چهره ایی بسیار نورانی و خوشرو و با محاسنی سفید…

خدا رحمتش کنه…
چقدر در این دوره نیاز داریم به اینجور انسانها…

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۶:۴۶
شهروز صبوری
شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۴ ب.ظ

حکایت (سلطان و وزیر)

سلطان به وزیرگفت۳سوال میکنم فردااگرجواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی.سوال اول:خداچه میخورد؟سوال دوم:خداچه می پوشد؟
سوال سوم:خداچه کارمیکند؟وزیر ازاینکه جواب سوالهارانمیدانست ناراحت بود.
غلامی فهمیده وزیرک داشت.وزیر به غلام گفت سلطان ۳سوال کرده اگرجواب ندهم برکنارمیشوم.اینکه :خداچه میخورد؟چه می پوشد؟چه کارمیکند؟غلام گفت هرسه را میدانم اما دوجواب را الان میگویم وسومی رافردا
اما خداچه میخورد؟خداغم بندهایش رامیخورد
اینکه چه میپوشد؟خداعیبهای بندهای خودرامی پوشد
اماپاسخ سوم را اجازه بدهیدفردابگویم. فرداوزیر و غلام نزدسلطان رفتند.وزیربه دوسوال جواب داد.سلطان گفت درست است ولی بگوجوابهاراخودت گفتی یاازکسی پرسیدی وزیرگفت این غلام من انسان فهمیده ایست جوابهارااوداد. گفت پس لباس وزارت رادربیاوروبه این غلام بده غلام هم لباس نوکری رادرآوردوبه وزیرداد.بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟غلامگفت:آیاهنوزنفهمیدی خداچکارمیکند!خدادریک لحظه غلام راوزیر میکندووزیرراغلام میکند(بارخدایا توئی که فرمانفرمائی،هرآنکس راکه خواهی فرمانروائی بخشی وازهرکه خواهی فرمانروائی را بازستانی.س آل عمران آیه۲۶)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۶:۴۴
شهروز صبوری
دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۰ ب.ظ

پیام مدیریتی

انتقادها را پذیرا باشید زیرا آنها کلاس درس رایگان و مخصوص شما هستند. حتی اگر انتقاد به نظرتان بیراه آمد فقط بگوئید متشکرم به حرفتان فکر می کنم و بعد از موضوع فاصله بگیرید و سعی کنید بفهمید چرا چنین انتقادی از شما شده. به جای محکوم کردن طرف انتقاد کننده و موضع گرفتن، نقاط ضعف خودتان را از ورای این انتقاد بشناسید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۰
شهروز صبوری
دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ب.ظ

حکایت (پست)

سال ها قبل از همه گیر شدن پست الکترونیک، شرکت های پستی امریکا رقابت بسیار شدیدی در به دست آوردن اکثریت مشتری را میان خود داشتند. در بین این شرکت ها، پست فدرال اکسپرس یا FedEx مدعی بود نامه های همه را در مدت حداکثر 24 ساعت به دست صاحبانشان می رساند.

یک عصر زمستانی در منطقه کلورادو – که آب و هوایی شبیه مناطق شمالی استان آذربایجان شرقی /غربی خودمان دارد و به هوای برفی مشهور است- راه بین شهر دِنور ومنطقه ی کوهستانی کولورادو به علت کولاک بسیار شدید بند آمد.

ارتباط شرکت با شهر دِنور قطع شده بود و مشخص نبود نامه ها را چه زمانی می توان تحویل داد.
برای یکی از کـارمـنـدان شرکت این اتقاق توجیه ناپذیر بود...
او باور داشت که فدرال اکسپرس باید در کمتر از 24 ساعت بسته ها را به صاحبانش تحویل بدهد. او بدون این که به عواقب حرفه ای کارش فکر کند، هِلی کوپتری (بالگرد!) را با هزینه شخصی کرایه کرد و راهی منطقه شد تا بسته ها به موقع تحویل مخاطبان بشوند.

این کارمند جسور شرکت، در داخل هِلیکوپتر با تلفن با اداره هواشناسی و ارتش تماس گرفت و محل دقیق نشستن هلی کوپتر را شناسایی کرد و نامه ها را به موقع تحویل داد بدون این که حتی مسئولین و سرپرستان شرکت پست فدرال اکسپرس متوجه این موضوع بشوند!

بعد از این ماجرا روزنامه ها خبر را به همه جا مخابره کردند.
شرکت تصمیم گرفت هزینه بیست و چند هزار دلاری کرایه هلیکوپتر را با کمال میل بپردازد؛اما... امروز کسی نام آن مرد وظیفه شناس را نمی داند.
ولی، این ماجرا میلیون ها دلار شهرت و اعتبار نصیب برند فدرال اکسپرس کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۳
شهروز صبوری
يكشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۰۲ ب.ظ

حکایت

یک مهندس روسی، تعدادی کارگر ایرانی استخدام کرد. کارگرها موقع اذان، نمازشونو می خوندند. یه روز مهندس روسی بهشون اخطار داد که اگه موقع کار، نماز بخونید آخر ماه از حقوقتون کم میکنم! بعضیا از ترس اینکه حقوقشون کم نشه نماز رو بعد از کار میخوندن و بعضی هم همچنان اول وقت..
آخر ماه شد
مهندس به اونائیکه نماز اول وقت رو ترک نکرده بودند بیشتر از حقوق عادی (ماهیانه) داد!
بقیه بهش اعتراض کردند که چرا به اینا حقوق بیشتری دادی؟!
گفت: اهمیت دادن این افراد به نماز و چشم پوشی از کسر حقوق، نشون میده ایمانشون بیشتر از شماست؛ این تیپ آدما هیچوقت در کار خیانت نمی کنند همونطور که به نمازشون خیانت نکردند!

کسانی که به خدا خیانت نکنند به خلق 
خدا هم خیانت نمیکنند.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۲
شهروز صبوری