تئوری رشد متوازن نورکس (1953)
در ادامه سلسله مطالب رشد و توسعه اقتصادی در اولین نظریه رشد به نظریه رشد متوازن اشاره می کنیم :
طی این نظریه اشاره می شود که
باید سرمایه کشور به طور برابر و متوازن در تمامی زمینه ها تقسیم گردیده و
همگی بخشها به طور یکسان و برابر رشد پیدا کند تا رشد و توسعه بروز پیدا
کند برای مثال اگر ما پنج بخش فرهنگ , اقتصاد , کشاورزی , صنعت و آموزش را
داریم و پنج میلیون واحد سرمایه کشور می باشد باید به طور مساوی در هر بخش
یک میلیون سرمایه گذاری نماییم تا رشد و توسعه در تمامی بخشها حاصل شود.
در
مورد فقر نکته جالبی وجود دارد: تمایل فقر به بقا و تداوم آن. دکترین رشد
متوازن اقتصادی تنها به منظور شکستن سد فقر در کشورهای در حال توسعه بنا
شده است. گویی فقر بخش جدایی ناپذیر خصلت کشورهای در حال توسعه است. به
عقیده نورکس، فقر نتیجه دورهای باطل موجود در این کشورها است. وی علت اصلی
تداوم فقر در این کشورها را کمبود سرمایه میداند. کمبود سرمایه بازدهی
تولید را کاهش میدهد و چون درآمدها تابعی مستقیم از بازدهی اقتصادی است،
سطح درآمدها و تقاضا نیز کاهش خواهد یافت. تقاضای کم، خود به خود بر جریان
سرمایهگذاری تاثیر خواهد گذاشت. این جریان دایرهوار به فعالیتهای خود
ادامه میدهد و به فقر اقتصادی تداوم میبخشد. اساس تئوری رشد متعادل بر دو
محور قرار دارد: اولا اعتقاد به وابستگی متقابل بین بخشها و زیربخشها در
ایجاد بازار برای یکدیگر که نتیجه آن از بین رفتن کمبود تقاضا بدون اتکا
به بازارهای خارجی است. ثانیا اعتقاد به وجود صرفههای خارجی حاصل از ایجاد
یا تقویت یک فعالیت اقتصادی است. بنابراین رشد متعادل به معنی ایجاد تعادل
میان صنایع مختلف، تولیدکنندگان کالاهای سرمایهای و مصرفی است. همچنین
نشاندهنده ایجاد تعادل بین بخش صنعت و کشاورزی و نیز بخشهای داخلی و
صادرات است و نیز شامل ایجاد تعادل بین سرمایهگذاریهای بالاسری
اجتماعی- اقتصادی و سرمایهگذاریهای مستقیم مولد از یک طرف و تعادل بین
صرفهجوییهای خارجی عمودی و افقی از طرف دیگر است. به طور کلی تئوری رشد
متعادل اقتصادی به معنای سرمایهگذاریهای همزمان و هماهنگ در بخشهای
مختلف اقتصادی به منظور رشد همزمان تمام بخشهای اقتصادی است.